زهرا:چه خوب بود امروزخودمو خلاصه کردم تو هر دو دقیقه یکبار زمان. از ابتدای هر دو دقیقه تا انتهای اونو برنامه ریزی کردم. و خوب نودو و نه درصد برنامه هام عملی شدن.واووو ..خارق العاده اس.. هیچ وقت اینقدر عملگرایانه رفتار نکرده بودم.هر چقدرم تحصیلات آکادمیک داشته باشم فکر نکنم بشه گاهی انقدر از خودم خوشم بیااد.خب بریم سراغ پروژه ی بعدی.اومممم.. ۴:۳۳ عصر. تا۴:۳۸این پست رو تموم میکنم. فقط اگه پر حرفی قلم و کاغذ من زمان از دستشون نره .اخه به هم که میرسن واااییی...امروز روز خوبی هستش، چون هنوز تموم نشده.فقط جای یک فنجون قهوه خالی بود..و کمی اجازه داشتن برای به عالم هپروت سفر کردن. اما مورد اصرار عجیبی برای روی زمین بودن واقع میشم!!!! بذار اینبارم حرف ، حرفشون باشه.بالاخره نوبت منم میرسه. بالاخره چند لحظه ای گیرم میااد که برم تا آسمون هفتم. اون موقع دیگه سختشون میشه برم گردونن زمین. حالا اگه اونجا گلوم پیش کسی نکرده باشه:)))شیطونه میگه برم تو یه اتاق که بلطف زمستون زود تاریک شده و از پله های تاریکی و سکوت مطلق
نردبوم نامرئی اضطراری اش کمک بگیرم و فرار ..اوه .. واوو...الاناس که تایم اُوِر شه. مدیریت بحران میگه نوشته تو جمع اش کن. فکر کنم من موندم و بقیه و تهدیم واسه پناهندگی به آسمون هفتم ..روی عبارت "ثبت" کلیک میکنمو چشمامو میبندم..یک، دو، سهکلیک...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان ۱ شب بلند و دل من...
ادامه مطلبما را در سایت شب بلند و دل من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yekmoshttameshk بازدید : 88 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:19